سجاد نوروزی



هوای زمزمه هایت

کجاست بارشی از ابر مهربان صدایت ؟/که تشنه مانده دلم در هوای زمزمه هایت
به قصه ی تو هم امشب درون بستر سینه/هوای خواب ندارد دلی که کرده هوایت
تهی است دستم اگرنه برای هدیه به عشقت/چه جای جسم و جوانی که جان من به فدایت
چگونه می طلبی هوشیاری از من سرمست/که رفته ایم ز خود پیش چشم هوش ربایت
هزار عاشق دیوانه در من است که هرگز/به هیچ بند و فسونی نمی کنند رهایت
دل است جای تو تنها و جز خیال تو کس نیست/اگر هر آینه ، غیر از تویی نشست به جایت
هنوز دوست نمی دارمت مگر به تمامی؟/که عشق را همه جان دادن است اوج و نهایت
در آفتاب نهانم که هر غروب و طلوعی/نهم جبین وداع و سر سلام به پایت

حسین منزوی
هوای خواب ندارد دلی که کرده هوایت
 
هوای خواب ندارد دلی که کرده هوایت
 

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها